بیا بشین یه دیقه خسته باش



امروز وقتی بیدار شدم تا سروسامونی به خونه ی بهم ریختمون بدم مث همیشه یه موزیک گذاشتم اما اینبار حس و حال شنیدن موزیکای قردارو نداشتم اخه من همیشه نیاز به یه موزیک واسه شستن ظرفا و جارو کردن دارم میدونید کلا سیستم بدنم اینجوریه که با یه اهنگ فعالیتشون شروع میشه وگرنه همیشه خسته ان .امروز یه موزیک بیکلام از فردریک شوپن توی فلشم داشتم نمیدونید تمام رو ح و بدن خستم حال اومد با این اهنگ .بلند شدم و اپن آشپزخونه رو یک پیانوی بزرگ سفید تصور کردم هوف خیلی استرس داشتم نگاه تماشاچی ها و تشویقاشون استرسمو بیشتر میکرد گوشه ی دامن بلند حریر آبی اسمونیمو جمع کردم و با یه لبخند ملیح ازونا که جمعیت مات و مبهوتت میشن نشستم روی صندلی پشت پیانو موهام یه فر هالیوودی خوشگلی داشت که ریخته بود رو شونه هام.آروم زدمشون کنار .سکوت کل سالن و گرفته بود و شروع کردم همین قطعه ی لطیف نکتورن از فردریک رو به نواختن اولش همه ی تن و بدنم میلرزید اولین بار بود جلو اونهمه آدم پیانو میزدم اما من فوق العاده میزدم صدای تحسین جمعیت رو می شنیدم .قشنگترین تیکه اونجایی بود که یه پسر قد بلند با موهای مشکی و کراوات بسته دست اون دوست دختر سفید خوشگلشو که چشم همه ی مردای هیز لعنتی بهش بود گرفته بود و با اهنگ من میرقصیدن .این خیلی قشنگ بود .یهو گوشیم زنگ خورد و از رویا دراومدم و به زیر شلواری آبیم و موهای کوتاهم نگاه کردم و از خنده کف آشپزخونه پخش شدم تلفن مادرشوهرم بود و برای نهار مارو دعوت کرد چی بهتر از این شروع کردم با همون اهنگ چشامو بستم و تصور کردم وسط یه سالن دارم یه رقص دونفره میرم و همه نگاها به سمت منه و من بی نظیر میرقصیدم هاهاهاهاها 

پیوست:خب دیگه من برم ظرفامو بشورم و به این رویاهای قشنگ لعنتیم خاتمه بدم .تصور اینکه یکروز پسرم این نوشته هامو بخونه و بلند بلند بخنده خیلی ذوق زده ام میکنه .


سلام

داشتم تصور میکردم کاش یکدونه ازین دستگاه های تایپ قدیمی داشتم و سیستمش جوری بود که با یه کابل وصلش میکردم به گوشی و قهوه تلخمو میخوردم و عینک گرد خنگولیمو میدادم بالا و تیک تیک شروع میکردم به نوشتن همین چیزایی که الان دارم با گوشی می نویسم اصولا نوشتن اولین متن کار سختیه مخصوصا برای کسی که نویسنده نیست و کتابای کمی خونده اما همین که جایی هست که میشه چرندیات ذهن درهم برهممو بنویسم و منتشر کنم خودش کافیه برام وی اکنون به قطعه گابریل فوره گوش می دهد و انگشتانش را در موهای چربش فرو میبرد و چای از صبح مانده اش را می نوشد و به ظرفهای از ظهر مانده ی توی سینک خیره می شود امروز روز میکروب وار زندگی کردن من است تا غروب و قبل از رسیدن آقای خونه  فرصت دارم به این زندگی میکروب وار خاتمه بدم .


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

قیمت لوازم یدکی لودر ولوو دیالوگ شرکت فنی مهندسی جیپیران نعلــــــین سایبری . تبليغات گوگل ادوردز روستای هدف گردشگری لایزنگـــان هنرانه finiish ورق پلی کربنات